شكرگزارى همیشگى نوح(ع)
قرآن نوح(ع) را به عنوان «عبد شَكور» (بنده بسیار شكرگزار) معرّفى كرده است.[1]
امام سجاد(ع) فرمود: «مردم سه خصلت را از سه نفر آموختند، صبر و استقامت را از ایوب(ع)، شكر و سپاس را از نوح(ع)، و حسادت را از پسران یعقوب(ع).»[2]
اینك در اینجا به داستان زیر از كتاب مثنوى مولانا در مورد خشنودى نوح(ع) به رضاى الهى و شكر او توجه كنید:
پس از مناجات نوح(ع) با پروردگار، در مورد هلاكت پسرش كنعان، خداوند به نوح(ع) چنین پاسخ داد:
تو اى نوح! عزیز درگاه ما هستى، دلت را به خاطر كنعان نمیشکنم، بگذار تو را از حال او اطلاع دهم.
نوح: نه، نه! اگر خود مرا نیز غرق سازى و نابود كنى بنده تسلیم توأم. خدایا! تسلیم فرمانت هستم. هر لحظه بخواهى زندهام كن یا بمیران، حكم و فرمانت جاى من است و من از اعماق جان خواسته تو را میپذیرم و به آن خشنودم!
من در این جهان جز جمال تو را نمینگرم، و اگر هم چیزى را بنگرم از اینرو است كه چراغى فرا راه منظر تو است.
من عاشق آفریدههای تو هستم، صابر و سپاسگزار خالص درگاهت میباشم، من به وجود عینى مصنوعات عشق نمیورزم، بلكه آنها را كه آیینه جمال تواند مشاهده میکنم كه بین این دو فرق بسیار ظریفى است كه تنها اهل شهود آن را درك میکنند.
گفت: اى نوح! اَر تو خواهى جمله را
حشر گردانم بر آرم از ثَرى
بهر كنعانى دل تو نشكنم
لیكت از احوال او آگه كنم
گفت: نى نى راضیام كه تو مرا
هم كنى غرقه اگر باید تو را
هر زمانه غرقه مىكن من خوشم
حكم تو جان است و چون جان میکُشم
ننگرم كس را و گر هم بنگرم
او بهانه باشد و تو منظرم
عاشق صُنع توأم در شكر و صبر
عاشق مصنوع كى باشم چون گبر
عاشق صُنع خدا با فَر بود
عاشق مصنوع او كافر بود
در میان این دو فرقى بس خفى است
خود شناسد آنکه در رؤیت صفى است[3]
كشتى نوح(ع) بر فراز كوه جودى
سرانجام (چنانکه در آیه 44 سوره هود آمده) كشتى بر روى كوه جودى پهلو گرفت. این كوه در یكى از مناطق شمال عراق، نزدیك موصل قرار گرفته است.[5]
نوح(ع) كشتى را به حال خود رها كرد و خداوند به کوهها وحى كرد كه من كشتى بندهام نوح را روى یكى از شما مینهم. کوهها در مقابل فرمان الهى گردن كشیده و سرافرازى كردند، ولى كوه جودى تواضع كرد، از این رو آن كشتى بر سینه آن كوه نشست، در این هنگام نوح(ع) عرض كرد: «خدایا! كار كشتى و ما را سامان بخش.»[6]
زندگى نوین، پس از فرو نشستن طوفان
هنگامی که كار مجازات الهى در مورد قوم ستمگر نوح(ع) به پایان رسید، و آن سنگدلان لجوج و تیرهبختان كوردل به هلاكت رسیدند، و طومار زندگى ننگینشان پیچیده شد، فرمان الهى به زمین و آسمان صادر گردید كه:
«یا اَرضُ ابلَعِى ماءَكِ و یا سَماءُ اَقلِعِى؛»
اى زمین آبت را فرو بر، و اى آسمان از باریدن خوددارى كن.
پس از این فرمان، بیدرنگ آبهای زمین فرو نشستند و آسمان از باریدن باز ایستاد و كشتى بر سینه كوه جودى پهلو گرفت.
از طرف خداوند به نوح(ع) وحى شد: اى نوح! با سلامت و بركت از ناحیه ما بر تو و بر تمام آنها كه با تواند فرود آی.[7]
از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمودند: حضرت نوح(ع) همراه هشتاد نفر از كسانى كه به او ایمان آورده بودند از كوه جودى به پایین آمدند و در سرزمین موصل براى خود خانههایی ساختند (و زندگى نوین و گرم توحیدى را به دور از آلودگیهای شرك و فساد، آغاز نمودند) و در آنجا شهرى ساختند كه به نام «مدینة الثَّمانین» (شهر هشتاد نفر) معروف گردید.[8]
حضرت نوح(ع) بر فراز كوه جودى عبادتگاهى ساخت و در آن با پیروانش به عبادت خداى یكتا و بیهمتا میپرداخت.[9]
مطابق پارهای از روایات، روز پیاده شدن نوح(ع) و همراهان از كشتى، روز عاشورا (در آن عصر) بوده است.
نوح و همراهان در پاى همان كوه جودى خانههایی ساختند و نام آن را «سوق الثّمانین» (بازار هشتاد نفر) نهادند. کمکم نسل بشر، از همان هشتاد نفر كه سه نفر از آنها به نامهای سام، حام، و یافث از پسران نوح بودند، ادامه یافت و رو به افزایش نهاد.[10]
در پارهای از روایات آمده كه نسل بشر از این تاریخ به بعد از سه پسر نوح (سام، حام و یافث) باقى ماند و گسترش یافت.
سام؛ وصى حضرت نوح(ع)
از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود: حضرت نوح(ع) بعد از فرود آمدن از كشتى، پنجاه سال[11] عمر كرد و در اواخر عمر، جبرئیل بر او نازل شد و گفت: «اى نوح! نبوت خود را به پایان رساندى و ایام عمرت سپرى شد. اسم اكبر و میراث علم و آثار علم نبوت را كه همراه تو است به پسرت «سام» واگذار كن، زیرا من زمین را بدون حجّت و عالِم آگاه و مطیع كه پس از تو الگوى نجات مردم تا عصر پیامبر بعد باشد قرار نمیدهم. سنّت من این است كه براى هر قومى، هادى و راهنمایى برگزینم تا سعادتمندان را به سوی حق هدایت كند و کاملکننده حجّت براى متمردان تیرهبخت باشد.»
حضرت نوح(ع) این فرمان را اجرا كرد، و «سام» را وصى خود ساخت. همچنین فرزندان و پیروانش را به آمدن پیامبرى به نام هود(ع) بشارت داد و وصیت كرد وقتى هود(ع) ظهور كرد، از او پیروى كنند، نیز وصیت نمود هر سال یک بار وصیتنامه را بگشایند و بخوانند و همان روز را روز عید خود قرار دهند.[12]
فنا و بیوفایی دنیا ازنظر نوح(ع)
حضرت نوح(ع) از پیامبرانى بود كه عمر طولانى داشت. بعضى نوشتهاند 2500 سال عمر نمود، از این رو به او «شیخ الانبیاء» میگفتند. در عین حال او هرگز دل به این دنیاى فانى نبسته بود و خود را چون مسافرى میدید، شاهد بر مدعی این که در روزهاى آخر عمر آن پیامبر گرامى، شخصى از او پرسید: دنیا را چگونه دیدى؟!
نوح(ع) در پاسخ گفت:
«کَبَیتٍ لَهُ بَابَانِ دَخَلتُ مِن اَحَدِهُما وَ خَرَجتُ مِنَ الآخَرِ»
دنیا را همچون اطاقى دیدم كه داراى دو در است، از یكى وارد شدم و از دیگرى بیرون رفتم.[13]
امام صادق(ع) فرمود: هنگامی که عزرائیل نزد نوح(ع) براى قبض روح آمد، نوح در برابر تابش آفتاب بود، عزرائیل سلام كرد، نوح(ع) جواب سلام او را داد و پرسید:
براى چه به اینجا آمدهای؟
عزرائیل گفت: آمدهام روح تو را قبض كنم.
نوح(ع) فرمود: اجازه بده از آفتاب به سایه بروم.
عزرائیل اجازه داد و نوح(ع) به سایه رفت، سپس نوح (این سخن عبرتآمیز را به عزرائیل) گفت:
«اى فرشته مرگ! آنچه در دنیا زندگى نمودم، (به قدری زود گذشت كه) همانند آمدن من از آفتاب به سایه بود، اكنون مأموریت خود را در مورد قبض روح من انجام بده.»
عزرائیل نیز روح او را قبض نمود.[14]
پایان داستانهای زندگى نوح(ع)
پینوشتها:
[1] . اسراء، 3.
[2] . عیون الاخبار، ص 29، بحار، ج 11، ص 291.
[3] . دیوان مثنوى به خط میرخانى، ص 235 (دفتر سوم).
[4] ...
[5] . در مورد محل كوه جودى، مكان هاى دیگرى نیز گفته شده است. (مجمع البیان، ج 5، ص 165).
[6] . اصول كافى، ج 2، ص 124.
[7] . هود، 44 و 48.
[8] . بحار، ج 11، ص 313.
[9] . اعلام قرآن خزائلى، ص 281.
[10] . تاریخ حبیب السِّیَر، ج 1، ص 31.
[11] . به نقلى پانصد سال.
[12] . بحار، ج 11، ص 288 - 289.
[13] . كامل ابن اثیر، ج 1، ص 73.
[14] . امالى صدوق، ص 306، بحار، ج 11، ص 286.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی